گر مرا بیتو در بهشت برند
دیده از دیدنش بخواهم دوخت
کاین چنینم خدای وعده نکرد
که مرا در بهشت باید سوخت
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
.....................................................................
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافروز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی مارا
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم
معنی واژه ها
طره = آویزه ، کناره
اغیار = مخالفان، دشمنان، آنکسانی که از ما نیستند
فارغ = خلاص، دست از کار کشیدن ، رها کردن
شهره= مشهور، نامدار
آصف= وزیر یا دبیر سلیمان نبی
حاشا= هرگز ، ابدا ، در انکار نیز این واژه را بکار میبرند.
نظرات شما عزیزان: